از آسمون هفتم

از آسمون هفتم

شعر و داستان
از آسمون هفتم

از آسمون هفتم

شعر و داستان

در انتظار معجزه

این روزها در انتظار معجزه ام، یادش به خیر کودکی هایم

درست موقع امتحاناتمون که می شد، یه برگه می رسید دستمون که نوشته بود:

محمد بن علی از مردم یمن، حضرت صاحب الزمان عجل الله را در خواب دید. ایشان فرمودند فقر زیاد شده، مردم نماز نمی خوانند.به فقرا کمک نمی کنند...

و در پایانش نوشته بود: هرکس به این نامه شک کند یا آن را پاره کند، یا به آن بی اعتنایی کند، خدای متعال اوپدر یا برادر او را می کشد...زنی آن را پاره کرد، چند روز بعد شوهرش مرد.. هر کس صد بار از روی آن بنویسد و بین مردم تقسیم کند، هر آرزویی داشته باشد برآورده می شود.

آن موقع، دستگاه کپی کمیاب بود، بنابراین می نشستیم و صد بار از روی آن می نوشتیم.مهم نبود نماز می­خوانیم یا نه، آن را وحی منزل می دانستیم.

از زمانی که دستگاه کپی رواج پیدا کرد، دیگه خبری از آن نامه های معجزه آمیز نشد. خدایا، تو نامه بفرست، قول می دهم هزار بار از رویش بنویسم و تقسیم کنم..فقط معجزه هایت را دریغ نکن..

معجزه کن، من به آن آیه های فارسی ایمان دارم. می دانم اگر ننویسم، در سینه ام، قلب مردی از کار می­افتد که به عشق ایمان دارد.عشقی راستین و بی شائبه.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.