از آسمون هفتم

از آسمون هفتم

شعر و داستان
از آسمون هفتم

از آسمون هفتم

شعر و داستان

مرثیه ای برای زیباترین گل دیار من

در دیاری که من زیسته ام، این زیباترین گل دیار، زشت ترین نام دیار را دارد...

تنها به این جرم، که در این دیار می روید...تو که تنها سرمایه ات همان تک گلبرگت بود...


پ ن: این گل را گل پاییز نامیده ام، چه قدر خوب است به جای نام زشت «ک...رکلاغ» همین اسم «گل پاییز » را برایش برگزینیم. مطمئنم اگر او در دیار دیگری به دنیا آمده بود، زیباترین نام را برایش برمی گزیدند..نمی گویم نشان درفش و پرچمشان می شد اما این گونه تحقیر هم نمی شد... حکایت نخبه کشی است و همان ضرب المثل منحوس «هر که بامش بیش، برفش بیشتر»...در چشمان بی هنر آن نخستین کسی است که زیبایی را در همان واژه ی زشت دیده بود، شاید این نام، زیبا بود...

از همان کودکی ها که با رنگش جوهر درست می کردم... نقاشی می کشیدم... حرمتش را پاس میداشتم. گلی که تمام زیبایی ها را در تنها گلبرگ خویش داشت. ولی بعضی ها فقط همان زائده اش را دیدند... نخستین بار با نام «گل پاییز» به سایتهای خبری معرفی اش کردم، با حیرت تمام،دیدم خانمی که گویا همزبان هم بوده، نوشته: نام علمی آن «ک...رکلاغ» است...

شگفتا از درک آن همشهری...در کاربرد «نام علمی» برای یکی از زیباترین مخلوقات دیار خود.

برای دیدن عکس و توضیحات به سایت تابناک مراجعه کنید. لینک خبر

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.